daryayekhoshk

دلتنگی های من

ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮدی ﺑﺮاﯾﺖ ﭼﯿﺰی ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ


ﭼﯿﺰی ﻧﻤﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ........ !


ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻢ را ﮐﻪ ﺑﺨﻮاﻧﯽ


ﺑﺮای ﺳـــــــــــﺎل ﻫﺎ از ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﮐﺎﻓﯽ اﺳﺖ

آخرین نظرات
  • ۹ مرداد ۹۵، ۱۵:۲۹ - *Majedeh 2002* :)))
  • ۲۹ تیر ۹۵، ۱۹:۲۶ - سرباز شیعه +++++++++++
  • ۲۷ تیر ۹۵، ۱۲:۱۴ - *Majedeh 2002* :)))))))
  • ۲۴ تیر ۹۵، ۰۱:۵۷ - MEHDI 2000 Like
نویسندگان


daryayekhoshk

دلتنگی های من


۳۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

این جغرافیا نیست که جهان سومی بودن را تعیین می کند، آدمها هستند که آن را می سازند.
جهان سوم جا نیست، شخص است.
جهان سوم منم، جهان سوم تویی، جهان سوم طرز تفکر ماست، نه آن مرزهایی که داخلش زندگی می کنیم.
جهان سوم جاییست که درآمد یک دعانویس از یک برنامه نویس بیشتر است.
جهان سوم جاییست که مردمش جهان سومی فکر میکنند.
جهان سوم جایی است که بسیاری از مردمانش با یک "استخاره" هدف تعیین می کنند، و با یک "عطسه" از هدف خود دست می کشند...
بیایید عوض شویم ، به اصول معتقد باشیم اما خرافاتی نه

darya khoshk

darya khoshk


رویاهای کوچک را آرزو نکن

زیرا برای تکان دادن قلبت

به اندازه کافی قدرت ندارند.



darya khoshk
می نویسم غزلی باز به اصرار دلم
مدتی هست شدم سخت گرفتار دلم

گریه می خواهد و من باک ندارم که چطور
بتوانم بزنم دست به انکار دلم

تو که رفتی همه شهر مرا پس زده اند
بعدِ تو هیچ کسی نیست خریدار دلم

واژه کم آمده است، حیف، دلت نرم نشد
می روم تا بشوم باز عزادار دلم ...

[9:09:24 PM]

darya khoshk

ینبار قهوه ام که تمام شود..میروم
به همانجایی که میگفتی با هم خواهیم رفت..
اما نه با تو!!
با خاطراتی که برایم به یادگار گذاشتی
خاک کردم تمام با هم میرویم ان دنیا هایی را که گفتی در قلبم.
بی بهانه میروم با حرف هایت
نمیدانم چه حالی دارم...
تشنه ی خوابی عمیقم ولی هر شب قهوه مینوشم شاید در باز شود و دوباره صدایی اشنا بگوید سلام...
ولی میدانی
دیر است..خیلی دیر
ان دیوانه مرده است.



darya khoshk

darya khoshk

چــه لــَحظـه ے دردآوریــه ...

اون لـَحــظه کـه میپـُرسـه خوبــے ؟

پـَنـج خـَط تـایپ میکـُنے ولــے بجـاے

" Enter "

هــَمـه روپـاکـــ میکـُنـے ومینـِویسـے خوبـَم ... تـوچــطورے

darya khoshk

و این که میگویی نامم را؛
تمام شهر عاشق می‌شوند!
صدای تـو،
ازمرز دوست داشتن هم،
می‌گذرد...
باید بفهمم
این چه رسمی ست؛
که هر بار آوای صدایت را، می‌شنوم
مست از تو،
حال و هوای عشق دگرگون می‌شود،
از هوای من ؟!!

darya khoshk

سلامتے اون لامصبے که از زندگیم رفت...اما
هنوز از این دل لعنتے نرفته...!!!
سلامتے اونیکه تا بود؛
امید بود... 
نفس بود... 
آرامش بود...
رویا بود....
ون ماولی خاطره شد...
بغض شد.....
درد شد.....
کابوس شد...

سلامتے تنها ماه زندگیم که بعد رفتنش حتے شبام هم سوت و کور شده...
سلامتے مخاطبے که دیگه خاص نیست برای من نیست

darya khoshk

خیلی بد است احساس کنی مثل شمع هستی !

فقط وقتی برق رفت می آیند سراغت

وبعد با یک فوت خاموشت می کنند

darya khoshk